کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت علی امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : علیرضا وفایی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : غزل    

عـلی جـان پیـمبر بود و جانـان پیمبرها           علی آقای سلـمان بود و مولای ابوذرها

بچرخاند خدا خورشید را دور سر ماهش           به قربان رجب اردیبهشت و مهر و آذرها


کسی دشمن نمی‌دارد علی را غیر بد نطفه           سند هم خواستی جویا شو از دامان مادرها

علی نور خدا روی زمین بود و نمی‌باشد           تفاوت بین اصغرها و اکبرها و حیدرها

اگر پرده نمی‌انداخت بر ذاتش خداوندش           گمانم فاش می‌خواندند ربش روی منبرها

ندارد احتیاجی بر من و امثال من وقتی           کنیز و خادمش هستند اسما ها و قنبرها

عـلی در بدو دنیا آمدن کعبه قرق کرده           برایش کار دشواری نبوده فـتح خیبرها

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد؛ هرچند نظر شاعر محترم این بوده است که امیرالمومنین علیه السلام به امور دنیا بی توجه بوده است و به امور آخرتی پرداخته اولاً که بیت زیر بیشتر تن پروری و تنبلی را در ذهن متبادر می کند علی الخصوص با عبارت « لم داده » در ثانی این امر بطور مطلق نبوده است، اینگونه عبارات بیشتر ذم امیرالمومنین است تا مدح ایشان

خودش بر منبر پروردگار خویش لم داده           سپرده کارهای دنیـوی را دست اشترها

مدح و ولادت حضرت علی امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به عشق مرتضی کعبه ترک خورده، خبر این است           خدا هم از علی دم می‌زند، فوق بشر این است

شبی در پای ایوان “هو کشان” می‌گفت جبرائیل           یقین دارم که تنها قبلۀ اهل نظر این است


نصیب هر کس و ناکس نشد عشق علی آری!           چه دُرّی در دلم جا داده‌ام، اوج هنر این است

ملائک روز و شب دنبال مولا راه می‌افتند           تیمم می‌کنند از خاک نعلینش گهر این است

به میدان می‌رود اما به تن جوشن نخواهد داشت           دعای حضرت زهراست پشت او، سپر این است

برای فاتح خیبر فرار از جنگ بی‌معناست           فلانی و فلانی را بگو مرد خطر این است

مرا هم بیـنِ زائـرهای مولایم پذیرفـتـند           خدا را شاکرم عیدی من روز پدر این است

: امتیاز

مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بر ممات گرگ خویان شیر بیرون آمده            از نیـامِ ذات حـق شمـشـیر بیرون آمده

کعبه را خانه تکانی کرد دست کردگار            مژده بـادا آیــه تـطـهـیـر بـیـرون آمـده


آدمـیّـت را ولـی الله مــعــنــا مــی‌کــنـد            نور حق را بهترین تصویر بیرون آمده

هر چه می‌خواهی میانِ چشم جذاب علی‌ست            هرچه در هستی‌ست را تفسیر بیرون آمده

آیه‌ها را خواند چون چل سالهٔ غار حرا            مؤمنون را دستگیر و میر بیـرون آمده

برق چـشمانش أشِّـداءُ عَـلَی الکُـفار شد            گر چه بهر عاشقان اکسیر بیرون آمده

: امتیاز

مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای حاجـتِ قـدیـمی دنـیـا! روا شدی            دنیای عرش بودی و دنیای ما شدی

دنیای بی‌تو ارزش خالق شدن نداشت            حُـسنِ دلـیلِ خـلـق، برای خـدا شدی


تو رازِ سر به مُهـرِ خداوندِ کعـبه‌ای            دیـوارِ خـانـه باز شد و برمـلا شدی

با تو سکوتِ عُزلتِ پیغمبری شکست            شـأنِ نـزولِ قـاری غـارِ حـرا شـدی

گـفـتیم ابوتـراب و نوشتـیم ابالحسین            از بـین خـاک‌هـا پـدرِ کـربـلا شـدی

بـالا بــلـنـدِ وادی کــوتــاه‌ قـامـتــان!            ای قـلـه‌ای که نـونِ مـیان لَـنا شـدی

اوج غریبی است که در این همه زمان            بـا مــردمِ زمـانـۀ خـود آشـنـا شـدی

حی ‌عـلیالصلـوةِ فـراداتـرین قـیام!            آخر میان جهـلِ جـماعت قضا شدی

: امتیاز

مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : محمد پیله ور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

رموز گنج نهـان را گشود و افشا کرد            تو را در آیـنۀ حُـسن خود هـویدا کرد

کلید عشق نهان، دست کعبه مخفی بود            که قفل خانۀ خود را به روی تو وا کرد


خدا به کعـبه و محـراب مسجـد کـوفه            جوار قرب خودش را نصیب مولا کرد

چنان به خـلـقت مولا نهـاد سنگ تمام            که خود جمال خودش را در او تماشا کرد

شکوه و شوکت عقل نخست را، یکجا            به جز مقام نبی، در دل عـلی جا کرد

علی به راه عدالت، نخست  قربانی ست            ز تفته آهن عـدلش، عـقـیل پروا کرد!

علی به وسعت جهل جهانیان تنهاست            وگرنه عـالم و آدم ز عـدل احـیـا کرد

زبـان مـأذنـه‌هـا تـا ابـد ز نـام عــلــی            گـلـوی زخـمـی توحـید را مـداوا کرد

: امتیاز

مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

بر مـس وجـود کـیـمـیـا آمده است            بر عـالمـیـان گـره‌گـشـا آمده است
جـبـریـل دهـد نـدا بـه آوای جـلـی
            از بـیت خـدا قـبـلـه‌نـما آمـده است


************
از داخـل کـعـبـه تـا عـلـی مـی‌آیـد            الطـاف خـداسـت با عـلـی مـی‌آیـد
بشـنـیده‌ام امشب که به آوای جـلی
            از عـرش صـدای یاعـلـی مـی‌آیـد

************
با امر خـدا تا که قـیامت برپـاست            عین علی و حای محمد زهـراست
در سـیـزده رجـب چو حـیـدر آمـد
            گفتند که مـیـلاد شه قـبـلـه‌نـمـاست

: امتیاز

مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای دل از خویش گذر کن که علی می‌آید            جانب عشـق سفـر کن که عـلی می‌آید

منتـظـر بـاش اگر شـوق ولایت داری            کعبه را خوب نظر کن که علی می‌آید


بوی عطر از طرف بیت خدا برخیزد            یاس‌ها را تو خـبر کن که عـلی می‌آید

اصل خورشید همین مولد کعبه‌ست، بیا            ظلمت از سینه بدَر کن که علی می‌آید

اگـر از آیـنـۀ صبـح گـلـی می‌خـواهی            رو به گلزار سحر کن که عـلی می‌آید

زین بیابان که در آن خیمه زدی بیرون شو            عزم صحرای دگر کن که علی می‌آید

پای بـگـذار به مـیـقـات ولایت امروز            خـیز و احرام بـبَر کن که عـلی می‌آید

مثل جـبـریل به یُـمـن قـدم سر سـبزش            دیده را غرق گهـر کن که علی می‌آید

شستـشو ده دل خود را ز نگـاه دگران            از همه خلق حـذر کن که عـلی می‌آید

عـطـر آیـات الـهـی ز لـبـش می‌ریـزد            آیـۀ نـور ز بَـر کـن کـه عـلـی مـی‌آیـد

آسـمـان آیـنـه‌دار رخ او شد « یاسـر»            جلوه چون روی قمر کن که علی می‌آید

: امتیاز

مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : علی مهدوی نسب نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

کعبه نورانی شده از مقـدم نـور الهدی            رونـمایی شد درون کـعـبه دُرّ هل أتی
آمده در خـانۀ خود گـوئـیا شخص خدا           
از دری که نیست مخصوص کسی جز مرتضی


قبله‌گاه مسلمین جـوری تـرک برداشته
گوئیا
جز درب اصلی درب دیگر داشته

مادر خورشید بود و وضع حملی باشرف            کعبه بود و آفتابِ گـوهری بین صدف
بود مالامال از حور وملائک صف به صف            آسیه در یک طرف، حوّا و مریم یک طرف

در تن بی‌جان کعـبه گوئیا روحی دمید
سنگ سرخ کعبه از نور علی شد روسپید

باز شد قـرآن ناطق روی دست فاطمه            شد فروزان از درون کعبه نوری قائمه
باز شد بر جلوۀ رب درب چشمان همه            روی لب‌های ملائک یاعلی شد زمزمه

نور بالا رفت و شد عرش معلّی منجلی
خورد بت‌ها بر زمین از شوکت اوّل ولی

آمده شاه قوی شوکـت، عِـماد الاصفـیا            معدن الاسرار خـلقت، پیـشـوای انـبـیا
آیة العـظمی امیرالمـؤمنین، شیـر خـدا            باب شهـر عـلم احـمد، شهـسوار لافتی

خوانده او را در اُحُد روح الامین با این شعار
لافـتی الّا عـلی لاسـیـف الا ذوالـفـقـار

اوست شمشیر خدا، کرّار وقت کارزار            تیغ ایمانش کند هر لشکری را تار و مار
گر گذارد پا میان معـرکه با ذوالفـقـار            می شود ذکـر لبان دشـمنـانـش الـفـرار

اوست قتّال العدو، یک شیر از نسل اسد
حرز روی بازویش بوده ست(یا زهرا مدد)

روی چون ماهش شده بر شیعیان بدرالدُّجی            جای پـایش شد صـراط المستـقیـمِ اولیا
او لسان اللهِ معراج است گـویا که خـدا            با صدای او تکـلّـم می‌کـند با مصطفی

بهر هر ذکر و دعایی، (یاعلی) حُسن ختام
پس شده از این سبب روی لب ما مستدام

هر که در دنیا غلام اوست آقا می‌شود            قطره آید سوی او یک روزه دریا می‌شود
مدح او با این زبان اَلکَن آیا می‌شود؟!            زیر بار مـدحـت او هر قـلم تا می‌شود

درک یک خط مدح او بالاتر از ادراک ماست
در جهان حیدر شناس واقعی ذات خداست

نِقمَةُ الله عَـلَی الفُـجّـار یعـنی مـرتضی            نعمتُ الله عَـلَی الابـرار یعنی مرتضی
در حـقـیقـت قـبلۀ سـیّار یعنی مرتضی            جانشـین احـمد مخـتار یعـنی مـرتضی

پیروِ(مَن کُنتُ مولا) در غدیر مصطفی
می‌شود تنها علی یار
و وزیر مصطفی

طبق قرآن بعد احمد می‌شود صاحب مقام            کوریِّ آل سـقـیـفـه مـی‌شـود اول امـام
مـی‌شـود لایـق بـرای مـنـبـر شـاه اَنـام            بی‌ولای
او نفس گردد به هر سینه حرام

هر عمل بی‌حبّ حیدر باطل اندر باطل است
دین فقط با بغض اعدای غدیرش کامل است

مرهم درد دل شیعه‌ست درمـان نجـف            شد مراد ما طواف صحن و ایوان نجف
کی دوباره می‌شود این دیده مهمان نجف            این سر وجان، هرچه دارم من به قربان نجف

کاش من خاکی برای سنگ ایوانش شوم
تا ابـد پـابـوس زواّر گـلـستـانـش شـوم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ همانطور که مقام معظم رهبری بارها تأکید فرموده اند ویژگی و عظمت اهل بیت به ایمان آنهاس نه به بازوی قوی یا روی زیبا!!!

اوست شمشیر خدا، کرّار وقت کارزار            تیغ ابرویش کند هر لشکری را تار و مار

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد زیرا امیرالمومنین قتال الکفار و منافقین بود؛ صفت قتال العرب صفتی بود که دشمنان حضرت و بنی امیه ناجوانمردانه برای ترساندن و پراکنده کردن مردم از دور امیرالمومنین به او دادند و شایسته نیز ما هم آنرا تکرار کنیم و در واقع این عمل همان مدح شبیه به ذم است

اوست قتّال العرب، یک شیر از نسل اسد            حرز روی بازویش بوده ست(یا زهرا مدد)

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف ؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

شد شب معراج ِاحمد، (یاعلی) حُسن ختام            پس شده از این سبب روی لب ما مستدام

مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : رضا آهی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

عالم دوباره غرق سرور و شعف شده            هر مشکل و غمی ز بشر برطرف شده
خنده نگین و نقشِ دلِ هر صدف شده            هـنـگـامِ رونـمـایـیِ شــاهِ نـجـف شـده


هاتف بخوان که ماهِ دل آرای ما رسید
اُمِّیـدِ قَـلـبِ فـاطـمـه بـابـای
مـا رسـیـد

مژده که جشن دلبـرِ معـبود کعـبه شد            غرقِ صفا وجود پُر از جودِ کعبه شد
این گُل شکفته بر
لبِ خشنود کعبه شد            میلاد پُـر ز بـرکـت مـولـود کعـبه شد

خورشید مذهب از پسِ پـرده در آمده
مـخـلـوقِ بـی‌مـثـالِ خـدا حـیــدر
آمـده

او آمــده بــشــر طــلـبِ آبـــرو کــنــد            آقا شود کـسی که عـلی رو بر او کند
اصلا زده قدم که جهان زیر و رو کند            خـاری در دو چـشـمِ پـلـیـدِ عـدو کـنـد

ترسی فتاده در تنِ مبغوضِ چون حِمار
دادِ بُـلـنـد زَنَـد کـه عـلـی آمـده فــرار

آنکه گرانبها چو عقیق است علی بود            با خالقِ خودش چو رفیق است علی بود
با نوکرش انیس و شفیق است علی بود            ضربات آن کسی که دقیق است علی بُود

یک ضربه زد سپاهِ خـداوند برنده شد
دستش به در رسیده در از جای کنده شد

هرگز کـسی نیـامـده هـمـتـای او شَوَد            لفظی پـدیـد نـیـامـده مـعـنـای او شـود
حق دیـده در نـجـابت سیـمای او شود            دُرُّ گـوهـر بُـرون ز رَدِ پـایِ او
شـود

شکر خـدا که طـالـعِ من مُنـجَـلی شده
مولایِ من ز
بَـعـدِ پـیـمـبـر عـلی شده

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : سیدمصطفی سیاح موسوی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌خورد هرسال این دیوار از شوقش تَرک            کعبه اعجاز علی را جار زد بر اهل شک

سال‌های سال کعبه انتـظارش می‌کـشید            خاک پایش را کند سرمه به مُژه تک به تک


گـفت اول من طـواف کعـبۀ رویش کنم            کعبه اول حاجی و در طوف او خیل مَلَک

با قدومش کعبه را غرق شرافت کرده است            کعبه از بهر کرامت از علی گیرد کمک

شد بنـا این خـانه گـویـا زادگـاه او شود            روی قلب کعبه یا حیدر علی گردیده حک

قبله گاه مسلمین سوی قـدمگاه علی‌ست            شد ولای مرتضی میزان و هم سنگ مَحَک

کوریِ چـشم عدو نامـش بلـند در مأذنه            به به از شیرینی نامش دل و جان شد خُنک

مَنسبِ مخصوص او باشد امیرالمومنین            هیچکس در این لقب با او نباشد مشترک

او یدالله است و مادر بند و قنداقش نکرد            آنکه دستان علی بسته، یقین رفته درک

ابتدایش کعـبه و شد انتهـایش سجده گاه            با وجودش عزتی بخشید بر چرخ و فَلک

تا قـیامت گریه بر مظلومیِ حـیدر کنید            پیش چشمان ترش ملعون به زهرا زد کُتَک

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

کوریِ چـشم عدو نامـش به مأذنها بلـند            به به از شیرینی نامش دل و جان شد خُنک

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

در ازل تا کـتابِ حـق وا شد            رازهـای نَـهُــفـتـه اِفـشـا شـد

در ازل پیـشتر زِ لوح و قـلم            حـکـمِ روز الـسـت انـشـا شد


کسی آمد که در سـرا پـایَـش            جـلـوه‌هـایِ خـدا هُـویــدا شـد

کـسـی آمـد که بـا ولایـتِ او            مرزِ دین، مرزِ کُـفر پیدا شد

خنده‌ای کرد و شد بهشتِ بَرین            مُشتِ خاکی گرفت و دنیا شد


شَه پَری داد و جـبرئـیلی شد            نَـفَـسی زد کَـسی مـسیـحا شد

سرِ راهَـش نـشت دل شده‌ای            دامنش را گرفت و موسیٰ شد

اَلغَـرَض در میانِ آن محـشر            بــزمِ دلــدادگـی مُـحَــیــا شـد
ما در آن دَم سَـیَـنـجَلی گـفتیم
صد و ده بار یـا عـلی گـفـتیم

ای بـزرگِ شـگـفـت نـا پـیـدا            ای غـرورِ سه تـیـغِ بی‌هـمـتا

آفـتــابِ عـشـیــرۀ مـجــنـون            قــبــلــه‌ گــاهِ قــبـیــلــۀ لــیـلا

پادشاهِ حجاز و نان بر دوش            زخــمـیِ بـارِ کـیـسـۀ خُـرمـا

ما کجا و کـرامتِ خـورشـید            تو کجا، کـوچه‌های این دنـیا

تُـنـدتَـر می‌زنـد به نـامِ شـمـا            تـپـشِ قـلـبِ حـضرتِ زهـرا

نـامِ تو فـتـحِ بـابِ پـیـغـمـبـر            در هـــوالـیِ لــیــلَـةُ الاَســرا

نـام تو می‌شـود رَجَـز وقـتی            تـیـغِ عـبـاس می‌کـنـد غـوغـا

نـامِ تو نـیـل می‌شـکـافـد بـاز            نـامِ تو زَهـره می‌دَرَد هـرجا

مــادرم گـفـت جــایِ لالایـی            تا که خـیـزم به نـامِ تو بـر پا
ذِکـری از والیُ الـوَلی گُـفـتم
راه اُفــتــادم و عـلـی گـفــتـم

خواست حق آنچه می‌دَمَد گردد            چـهـره‌ات جـلـوۀ اَحَـد گـردد

خواست حق تا که در ظهور آیی            که خـدا با تو مُـسـتَـنَـد گردد

خواست حق تا که طاقِ اَبرویَت            قــبـلـۀ جـان اِلَـی‌الاَبَـد گـردد

یادِ تو ذکرِ مـوج دریـاهاست            لحظه‌هایی که جذر و مَد گردد

ردِ پــایِ تـو را نـمـی‌یـابــیـم            عـرش حتی اگر رَصَد گردد

مرتضیٰ مرتضاست در همه حال            گر جهان جمله عَـبدُوَد گردد
حق اگر از تو گفت و گو کرده
هرچه در چَنته داشت رو کرده

عشق با تو شُکوهِ دیگر داشت            عطرِ صد چشمۀ معطر داشت

میـهـمان زمـین شدی چـندی            که دلت آرزویِ کوثر داشت

با تو نیمی زِ خویش را می‌دید            چشم بر تو اگر پیـمبر داشت

بـاز هـم مـی‌دَریـد قـلـبـش را            کعبه صدها هزار اگر دَر داشت

کعبه جایِ خودش که در قَدَمَت            سیـنۀ آسـمان تَـرَک برداشت

هرچه بُت بود در دلش آن شب            سجده بر خاکِ پایِ حیدر داشت

دل به زلفِ تو بست اگر دل بود            سر به راه تو داد اگر سر داشت

آمـدی تـا خــدا نـشـان بـدهـد            در پَسِ پرده حرفِ آخر داشت
آمـدی تـا غُـرورِمـان بـدهـی
جای حق خویش را نشان بدهی

گَرد و خاکی میان میدان است            رَزمگاهی دوباره حیران است

اَبـروانـی کـمی گـره خـورده            لحظه‌ها لحظه‌های طوفان است

مانـدن اینجا چقـدر نا ممکـن            مُـردن اما چقـدر آسـان است

لشکری را به خویش پیچانده            ذوالفقاری که گرمِ جولان است

حـولِ روزِ قـیامت آمده است            یا که شیرِخدا رَجَزخوان است

دستـمـالِ نبـردِ خود را بست            یعنی این کوه گرمِ طُغیان است

پهـلـوان پَروَری که می‌بـینی            از نـژادِ خـدایِ سُبحان است
این که پـیـچـیـده لافـتی باشد
بـانگِ تکـبـیـر از خـدا باشـد

ما که هـستیم؟ رَدّی از پایَت            چـشـم هـایی پُـر از تـمـنّـایت

ما که هـستیم؟ دستـهای تُـهی            بـر سـرِ کـوچـۀ تــمـاشـایـت

هم نـشـینِ غـریبِ نـخـلـستان            سرِ چـاهی اَنـیـسِ غـم هـایت

مُـسـتَـحـَـقـیـم کـاسـۀ شـیـری            لـقـمـه‌ای از تـنـورِ زهـرایَت

نـذرِ نـعـلـینِ وصلـه‌دارِ تو و            پـیـنـه‌هایِ دو دستِ تنـهـایت

نـظـری بـا تـو آشـنـا گـردیـم
بـاز شـیـدای کـربـلا گـردیـم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر دارای ایراد محتوایی است و به نوعی شرک خفی است زیرا بیانگر محدودیت قدرت خداوند است

حق اگر از تو گفت و گو کرده            هرچه در چَنته داشت رو کرده

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آنکه در مـیـکـده هـوهـو دارد            دیـده‌اش تـا بـه خـدا سـو دارد
سمت دریـای نـجـف جو دارد            چـون شـراب نـجـفـی بو دارد


یــاد عـشـقـی ازلــی مـی‌افـتـد
مست در صحـن عـلی می‌افتد

با هـمه غـفـلـت و کـوتـاهی‌ها            دست شـسـتـیـم ز گـمـراهی‌ها
نـه شـبــیــه عـلـی الــلـهـی‌هـا            مثل یک حوض پُر از ماهی‌ها

خویش را غـرقه کوثـر کردیم
شب به شب دور علی می‌گردیم

کـلماتـش همه بـوسـیدنی است            سائل کـوچـۀ مولا غـنی است
با علی هرکه پی دشمنی است            با پدر مـادر خـود نانـتی است

در جـوارش بـدی‌ام خاک شده
نـسـب مـا به عـلـی پـاک شـده

سـگ اصـحـاب اگــر آدم شـد            اشک چـشمانش اگر شبـنم شد
یا اگر رفـت رکـوع و خـم شد            گر به سجـده سر او محرم شد

پـوزه بر خـاک نـجـف مالـیده
در نـمک زار نجـف خوابـیـده

هـمه مـبـهـوت همه سـرگـشته            شـهـر از عـود معـطـر گـشـته
فـاطـمه بعد سه شب بر گـشـته            کـعـبـه دور سر حـیـدر گـشته

مست‌ها وقت جنون آمده است
کعبه از کعبه برون آمده است

خلقـت آن لحظه که ایجاد شده            بـا عـلـی یـا عـلـی آبــاد شــده
چون که امشب شب میلاد شده            ســیــزده افـضـل اعــداد شـده

به لب شیـعـه رطـب داد عـلی
افـتـخـاری به رجـب داد عـلی

 

گرچه توصیفش از اوصاف جداست            گرچه مدحش فقط از آن خداست
بـاز دلـواپس مـا قـوم گـداست            گرخدا خوانمش او را که خطاست!

او کــه ایــوان طــلایــی دارد
گــردنــم حــق خــدایــی  دارد

نیست از عرش علی اعـلی تر            از کـف پــای عــلــی بــالاتـر
از مــقــامــات عــلـی والاتــر            چـشم احـمـد شده گر حـالا تـر

شـانـه بر پـای خـودش بنهـاده
یــاد مـعـراج خــودش افـتــاده

به سوالات جـواب است عـلی            حاسب یـوم حساب است عـلی

قـلم و لوح و کتاب است عـلی            فاطمه دُرّ و رکاب است عـلی

دل دریا به کف این صدف است
چشم فیروزه به دُرّ نجف است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد؛ فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم. الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

بـاز دلـواپس مـا قـوم گـداست            گرخدا خوانمش اورا چه خطاست؟

نیست از عرش علی اعـلی تر            از کـف کـفـش عــلـی بـالاتـر

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس

اتـفاقی رو به راهم کرده در ماهِ رجب            فارغ از اندوه و آهم کرده در ماهِ رجب
اندکی مانـده که مـاهِ آسـمان کامل شود            ماهِ کعـبه مثلِ ماهم کرده در ماهِ رجب


آمدم مستی کنم بی‌خود شوم از خویشتن
چون که آمد از دلِ کعـبه امامِ بت شکن

فاطـمه بنت اسد شـیرِ نری آورده است            حیدری و صفدری رزم آوری آورده است
صاحبِ تیغِ دو دم با هیبتِ مطلق رسید            بهرِ دینِ آخرین یک یاوری آورده است

آمده برهم زند کفـر و نفاق و شرک را
آمده از دم زند کفر و نفاق و شرک را

آمـده تا شـاهـکـارِ حـضرت داور شود            آمده تا یاور و غـمخـوارِ پیـغـمـبر شود
آفـریـده حـق که تـا بـالا بـرد اسـلام را            آمده این طفل تا هوهو کنان حیدر شود

مظهرِ کلِّ عجائب‌هاست این مولودِ حق
آیتِ جمعِ غرائب‌هاست این مولودِ حق

بـازویش عـقـده گـشایی می‌کند بی‌ادعّا            این پـسر کـارِ خـدایی می‌کـنـد بی‌ادّعـا
با نگـاهی می‌بـرد دل از تمامِ عاشـقـان            با دمش جان را هـوایی می‌کند بی‌ادّعا

مژده بر خـتمِ رسولانِ خـدا نائب رسید
هـیچ می‌دانی عـلی ابن ابیـطـالب رسید

عـالـم و آدم به پـای عزّتش افتاده است            مؤمنینِ واقعی بر حُبِّ او دل داده است
بسکه مشتاقِ امیرالمومنین حتّی خداست            بیتِ خود را بر علی مرتضایش داده است

کعبه از عشقش گریبان چاک کرده عاشقان
با طوافـش قـبلۀ افـلاک کرده عـاشـقان

عشق معنا شد از این پس در کلامِ یاعلی            خوش بحال آن کسی که هست تنها با علی
می‌دهـد عـیـدی مـا را خـاتـمِ پیـغـبـران            می‌کند لطفِ خدایی را فقـط معـنا علی

در شبِ میلاد ما مست از ولای حیدریم
از همین مدح و ثنایش رزق و روزی می‌بریم

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : معین بازوند نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

عاشق آنست که شب تا به سحر می‌سوزد            فـارغ از گـفـتـن امـا و اگـر مـی‌سـوزد
بهر خالص شدنش همچو شرر می‌سوزد            این چـنین از قِـبَلِ یـار جگـر می‌سوزد


ما هـمه سـوخـتگـان رخ دلبـر هـستـیـم
ما همه عاشق و دلبـستۀ حـیدر هـستـیم

باز خورشید زِ چشمانِ تو رو می‌گیرد            صاحب میکـده این بار، سبـو می‌گـیرد
چـشمه از بوسۀ لب هات، وضو می‌گیرد            کار عشق است که از بغض، گلو می‌گیرد

آنقـدر مـدح کـنم تا که شوم مـدهـوشت
کی تمنا کـنم از وصل، به جز آغوشت

کعبه بشکافـته و چـشمۀ حق می‌جـوشد            خاک در سجـدۀ تو جـامۀ زر می‌پـوشد
میـثم از جـام ولا شهـدِ رطب می‌نـوشد            جانِ من، بهـرِ رهـایی ز تـنم می‌کوشد

تا رسـانـد به حـریـم تو شـهـا، فـریـادم
من‌، از آن روز که در بنـد تـوأم آزادم

که خدا خواست تو هر آینه دلبـر باشی            سرورِ هر دو جهان را تو برادر باشی
شأنت آنَـست، که هـمتـای پیـمـبر باشی            شهر علمی‌ست پیمبر، تو بر آن در باشی

آنکـه با دست خـداونـد، ترحـم می‌کـرد
با نبی در شب معـراج، تـکـلـم می‌کرد

مـرتضائی و تو هر آینـه حـیدر هـستی            لشکـری فـخـر کـند فـاتح خـیبر هـستی
چون به هنگام خطر شیر دلاور هستی            احمد آسوده بُود تا که تو لشکـر هستی

احـمد از دیدن روی تو شَعَـف می‌گیرد
بوسه را بین دو ابروت، هدف می‌گیرد

گر نـبی بود سبب بهر خلقـت الأفـلاک            عـلّت خـلقت احـمد که بُوَد در لـولاک!
تو هـمانی که فـرا تر شده‌ای از ادراک            بوترابی و پدر! دست بِکِش بر این خاک

تا که از خاک درت دُرّ نجف سازم من
عالمی را به تماشای تو صف سازم من

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : غزل

از آنچه خـدا عـزم کـند، با خبر اوست            تـنـظـیـم کـنـنـدۀ قـضـا و قـدر اوسـت

آئــیـنــۀ ذات کـبــریــایـی‌سـت عــلـی            در خلقت کائنات، صاحب نظر اوست


می‌بیند اگر چـشم خدا‌‌بین به کسی‌ست            از قبل ازل تا به ابد، جلوه گر اوست

رویش همه آفتاب و مویش شبِ شعر            روحانیتِ شب و صفای‌ سحـر اوست

یادش حـسنات‌ست، وَ نـادش بـرکـات            مجموعۀ طاعات و عبادات در اوست

او نیز خـدا نـبـوده، گـفـتـیم که نـیست            ما جمله چه هستیم؟ اگر که بشر اوست

در روز ولادتـش چـنـیـن نــقـل شـده:            از کعبه همان برون تراود که در اوست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد؛ فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم. الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

هـمسفـرۀ با خـداست از روز نخـست            در خلقت کائنات، صاحب نظر اوست

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : سیدمصطفی سیاح موسوی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

ســر نَـهـم بـر آســتـانِ پـادشـاهِ بـی‌بــدل            آن ولی‌الـه که بـاشـد دست او اِذن اَجـل

گفت تا در وا کنم دیر است، دیوارش شکافت            کعبه از شوقش سه روز او را گرفته در بغل


تا ابـد حـیدر امیـرالـمـؤمنـین باشد فقـط            ایـن مــقـام او بـوَد نـزد خــدا روز اَزل

نور او در سجده بود و هیچ مخلوقی نبود            ساق عرش کبریا حک گشته نامش چون کُتَل

فهم یک شأن از شئونش را ندارد هیچکس            با صدای او سـخـن گـفـته خدای لم یزل

لا فـتی الا عـلی لا سـیـف الا ذوالفـقـار            مدح او گوید خدا با بهترین ضرب المثل

بهترین ذکر عبادت یاعلی یا حیدر است            شد غلامی بر درش حی علی خیرالعمل

هر زمان لب وا کند کوه بلاغت می‌چکد            خطبه هایش معجزه، سر منشاء هرچه غزل

حق همیشه با علی هست و علی با حق عجین            هر سخن جز این بوَد نطق و کلامی مبتذل

ذکر زنبور عسل صل علی مولا علی‌ست            تلخیِ هر گرده گُل را نام او کرده عسل

گر چه پیغمبر ز اسرار علی چیزی نگفت            خاک پای مرتضی بر چشم ما باشد کُحَل

هر کسی را جز علی داند امیرالمومنین            شد مریدِ لات وعزّی، جبت و طاغوت و هُبَل

بی‌ولای او نـماز و معـصیت باشد یکی            دشمنش قطع یقین در نطفه اش دارد خِلَل

روز خـیبر بال جبـریل امین همّت نمود            ورنه از جولان تیغش در زمین می‌شد گُسَل

ضربه شمشیر او در یوم خندق افضل است            تا قیامت انس و جن را در عبادات و عمل

مرد میدان بود و هرگز پشت بر دشمن نکرد            کافران همچون ملخ با دست او بی‌دست و شَل

شیر حق آید به میدان، دشمنش جای نبرد            می‌برد جان را به در، بیچاره با کشف کَفَل

مرحبا گوید علی بر ضرب شمشیر حسن            یاعـلی گوید به میدان فـاتح جنگ جـمل

نطق افـصح لال گردد در مقـام مدح او            از جهالت در مقامش شعر افتد در هَچَل

تیغ آمد بین ابـرو و نمـازش را شکست            نوبت محـراب شد او را بگـیرد در بغل

پیش ایوان طلایش هر بزرگی کوچک است            ملجأ نوح است و آدم این ضریح و این محل

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هر زمان لب وا کند کوه بلاغت می‌چکد            خطبه هایش معجزه، زانو زده پیشش غزل

هرکسی جز او صدا زد یا امیرالمومنین            شد مریدِ لات وعزّی، جبت و طاغوت و هُبَل

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : جواد محمد زمانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

حیا به گوشۀ ‌آن چشم مست منزل داشت            وفا هزار فضیلت ز دوست در دل داشت
بـه بـاغ فـطـرت مـا آب نـور پـاشـیـدی            زلال کوثر تو شوق خلقت از گِل داشت


طلـوع مـعـجـزۀ هر رسـول نـام تو بود            خـدا تو را به دل انـبـیـاش نـازل داشت

مسیحِ دست تو از بس طبیب حـاذق بود            سلامـت از تو امید شـفای عاجـل داشت
رکـوع شوق تو تنهـا زکات دادن نیست            نـمـازت آیـۀ رحـمـت برای سائل داشت
کـسی ز بـعـد تو دریـای ایـسـتـاده نـدید            که چشم حیرت دل جستجوی ساحل داشت
نـگــاه آیـنـه‌ات غـرق در تـجــلّـی بــود            که مثـل فـاطـمه آئـیـنه‌ای مـقـابل داشت
به جز ولای تو ایمان قـلب کامل نیست
که غیر عاشق تو در بهشت داخل نیست

طـلـوع مـی‌کـنـد آن آفــتـاب گـنـبـد تــو            ز سمت مـشرقِ صبـح‌آشـنـای مرقـد تو
به غیر نغـمۀ «قد قامت» از منارۀ نور            کجاست جـلـوه کند سروِ قـدّ و قامت تو
بـه راه‌هـای سـمـا آشـنــاتـر از خــاکـی            و عـین مـبدأ تو روشن است مـقـصد تو
بـه رغـم سـورۀ انـسـان پـیـمـبـر نـوری            فـرشـته می‌چـکـد از خـلـقـت مجـرّد تو
شگفت نیست کلامت طلوع معجزه است            که جـبـرئـیل نـشـسـته به درس اَبجد تو
تو را بـرای تـولّد به خانه خـوانـده خـدا            شکاف کعـبه نباشد به جز خوش آمد تو
شکوه خشم خـدا جـلـوه می‌کند بر خاک            اگر به مـعـرکـه بـارد نـگـاه مـمـتـد تـو
چگـونه جغـد نفـاق از قـفـس شـود آزاد            که می‌شـود در خـیـبـر اسـیـر در ید تو
به فـتـنـه ضـربۀ تـیـغ تـو بی‌عـدد بـاشد
اگر چه عـالـمی عـمرو بن عـبدود باشد

شب از ستاره برای تو جان به کف دارد            کـنار ساحـل صبحت سحر صدف دارد
ز مشـرق آمده تا اوج آسـمان خـورشـید            هـوای بـوسـه به گـلـدسـتـۀ نـجـف دارد
شکـوهـت از شـرر اهل فـتـنه کم نـشود            مگر نه ساحـل دریـا همیشه کـف دارد؟
از آن که قدر تو چون شام قدر پنهان ماند            کتاب خاطره وصف «مع الأسف» دارد
هـنـوز از لب شـمـشیـرت آب می‌نـوشد            اگـر زمـیـن تـو فــرزنـد نـا خـلـف دارد
جـهـان فـتـنـه اگـر مـانـد نـهـروانـیِ تـو            سپاه عزم تو لبیک صف به صف دارد
ز حـکـم نـافـذ تــو اقــتــدار مـی‌جـوشـد
عـدالت از لب این چـشمه آب می‌نـوشد

تو آن گلی که مجرد ز رنگ و بو باشی            بـه آفـریـنـش ایـن خــاک آبــرو بــاشـی
زبان حـق شده‌ای تا که در شب معـراج            به اشـتـیاق نـبـی طـعـم گـفـتـگـو بـاشی
من از طـهـارت اسـم تو خـوب دانـسـتم            که خود به بـردن این نام با وضو باشی
ببـین که وصلـۀ کـفـش تو خـنده می‌آرد            به وهم اینکه به خـاک اهل آرزو باشی
بگـو به اهل سـقـیفـه که نـام تـو نـبـرنـد            تو با شکـوه‌تـر از این بگـو مگـو باشی
به احـتضار خود آغـوش می‌گـشایـد دل            اگر به قـبر و قـیامت تو پیـش رو باشی
به حـشر از مددت با نشاط خواهم رفت
به استـواری پا از صراط خـواهم رفت

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : طیبه بهبودی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ترک کعبه به معـنای همان لبخند است            هرکه نزدیک علی بود دلش در بند است

چشم در چشم غزل‌ها به علی رو کردم            شعر در وصف علی مصرع و بیتش قند است


ها عـلـیٌ بـشر کیـف بشر حک شد باز            و از این خط به جا مانده دلم خرسند است

گفت وقـتی که بمـیری تو بـبـیـنی رویم            سود در حُبّ عـلی این سند پیـوند است

عـلـی از قـسـمت ایـوان طـلا می‌بـیـنـد            جان زهرا بطلب؛ بر لبم این سوگند است

چشم بستم که به صحنش برسانم خود را            یک بغل نور در این قاعده و ترفند است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

به نام عشـق به نـام خـدا به نـام عـلـی            شروع می‌کنم این شعر را به نام علی

هـزار مـرتـبـه مـمـنـون مـادر و پـدرم            که کـرده‌انـد مـرا آشـنـا بـه نـام عــلـی


برو به طوس، برو كـاظـمین و سامرا            بـرو مـدیـنه بـرو کـربـلا به نام عـلـی

نـهـاده‌انـد سـرم تـاج جـاه و عــزّت را            قـدم گـذاشـتـه‌ام هـر کـجـا به نام عـلی

به زیر پرتو این نام، هرچه نام، گم است            هـمـیـن كه مـی‌تـابـد آفـتـاب نـام عـلـی

تو را خدای تو از بسکه دوست داشت علی

خودش علی شد و نام تو را گذاشت علی

زمـان رو شـدن گـنـج هـای راز شـده            که روشـن از دل ویـرانـۀ حـجـاز شده

چه بوده است مگر راز سر به مهر خدا            که بر ظهورش لب‌های کعـبه باز شده

ببـیـن تـواضع مـعـبـودهای سـنـگی را            حـقیقـت آمده، در سجده هر مجاز شده

و بی‌نـیازی مخـصوص آسـمان‌ها بود            علی رسـیـد و زمـین نیـز بی‌نـیاز شده

و اِنْ یَکاد نـخـوانـید که از برای عـلی            زمین پُـر است از آیـات در فـراز شده

رسید حضرت قرآن و از درون می‌خواند

برای احمد از آیات مؤمـنون می‌خواند

بگو تو را که چه بنویسم ای نمود خدا            اگـر قـلـم نــزنـم در حـد و حـدود خـدا

کسی به چشم خـدا را ندیـد و تو دیدی            تویی که غرق شدی غرق در وجود خدا

زمـان خـلقـت نـور تو را که می‌دانـد؟            تو نیز بوده‌ای از آن زمان که بوده خدا

روانه است به سـمت عـلی و آل عـلی            هـمـیـشـه تـیــر سـلام خـدا درود خــدا

فـضائل تو اگرچه زیـاد، باز کـم است            یقـین فراتر از این‌ها تو را ستوده خدا

به حق عـشق، به حق عـلی و آل علی

خـدا نصیب کـند بـاز هم وصـال عـلی

خـدا نصیب کـند باز هم سفـر به نجف            ببـر دوبـاره مرا باز هـم ببـر به نجف

نجف؟! کدام نجف؟! آن دیار که انگار            گشوده است خدا از بهشت، در به نجف

بـه نـیـت هـمـۀ مــادران مـدیــنـه بـرو            بـیـا به نـیـت پـابـوسی پـدر بـه نـجـف

هزار بار نظـر سـمت کعـبه بـردن را            معـاوضه نکـنـم با یکی نظـر به نجف

اگر بناست که در کـربلا بمـیرم، کاش            که قبل از آن برسد جسم محتضر به نجف

هـزار مـرتـبه ما را به کـربـلا بـبـری

نـرفـتـه‌ایـم به زیـبـایی نـجـف سـفـری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید ؛ ضمناً در مصرع (که بر ظهورش لب‌های کعـبه باز شده) سکت ملیح شعری وجود دارد هر چند اگر حرف شین در کلمه « ظهورش» را با حرکت تلفظ کنیم مشکل رفع خواهد شد ولیکن از نظر معنای صحیح تر آن است که حرف شین در کلمه «ظهورش» بطور ساکن خوانده شود که در اینصورت هم سکت ملیح در وزن شعر وجود خواهد داشت

و اِنْ یَکاد نـخـوانـید که برای عـلی            زمین پُر است از آیات در فـراز شده

مدح و ولادت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

رسید و با حضور خویش دنیا را مزین کرد            جواب «لن ترانی» را به دنیا آمد و«لن» کرد

میان چـاردیـواری کـعـبه آمد و آن گاه            برای اهل معنا چارچوبش را معین کرد


علی صبح ازل برخاست جارو کرد دنیا را            سپس در گردسوز آفتاب و ماه روغن کرد

علی می‌ساخت انسان را ابوذر را و سلمان را            که دُلدُل شیهه‌ای سر داد و رستم را تهمتن کرد

برای وصله بر نعـلین دنـیا بارها دیدند            طناب عدل را نخ کرده و در چشم سوزن کرد

به دور قلب، بازوی ستبری داشت، چون معمار            همیشه چارچوب شیشه را از جنس آهن کرد

گرفت از او هویت؟ نه، به او از خود هویت داد            علی در زندگی‌اش هر لباسی را که بر تن کرد

علی رزم عرب را از حضور عقده خالی کرد            علی بزم عرب را با کلام خود مطنطن کرد

و ما در ظلمت مطلق گرفتار عدم بودیم            علی در روبروی هر که یک آئینه روشن کرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد؛ فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم. الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱  ضمنا اگر بپذیریم که منظور شاعر از کلمه آفریدن در مصرع دوم تربیت و انسان سازی است باز این ایراد وارد است که اهل بیت بر اساس رسالت امامت و رهبری به تربیت افراد پرادخته اند نه از روی تفریح و بازی

یکی مانند مالک حاصلش شد از سر تفریح            علی قبل از ازل وقتی که میل آفریدن کرد

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : شاهین شهرزاد نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مسمط

کیست که در مدحش از، شعر کمر بشکند            کیست که جبریلِ عشق آمده پَر بشکند

کیست که بـازار او  بـزم شکر بشکند            لحـظۀ تحـویل اوست دور قـمر بشکند


هـیج تـعجـب مکن کـعـبـه اگر بشـکـند

آمـده خـاک نـجـف قـیـمـتِ زر بشکـند

حرف غزل را مزن، بحر مطنطن بخوان            جان رجز را بکش، شعر مدون بخوان

مدح عـلی را فقط از لب دشمن بخوان            حیرت مردان ببین وصف تهمتن بخوان

مرکب طفلش بگو مردِ یَل افکن بخوان

شاه به کوی گـداش تـاج به سر بشکند

بر در حیدرِ بکوب یکسره هِی در بکوب            بر روی این آستان عشق کن و سر بکوب

حلـقۀ این در بگـیر مثل پیـمـبر بکوب            نـام عـلـی را به دل با قـلـم زر بکـوب

بر روی دُر نجف، حضرت حیدر بکوب

فاطمه گـفـته است تا چـشم نظر بشکند

ضربۀ شمـشیر کـیست بر تن بسیارها            چـرخـش تـیـغِ دو دَم کرده تـلـنـبـارهـا

وقـت فـرار اسـت وای، آمـده کـرارها            لشکری از عمرو عاص لشکر سرداها

رفت و بجا مانده است از همه شلوارها

زیـر قـدم هـای او کـوه و کـمـر بشکـند

آی جـماعـت نظر بر در خـیـبـر کـنـید            ضرب یـدالله را خـورده و از بَـر کنید

ضـربـۀ عـبـاس را چـنـد بـرابـر کـنـید            یا‌ که همه خـویش را بـنـدۀ قـنـبر کـنید

یا‌ که همه در روید مقـنعـه بر سر کنید

قبل رجز خوانی‌اش هرچه سپر بشکند

از ازل آوازه‌اش از همه دوران گذشت            بر لب نوح آمد و نوح زِ طوفان گذشت

گفت علی یوسف و از شب زندان گذشت            کرد توسل به او محـنت کنعـان گذشت

جان پیمبر شد و آمد و از جان گذشت

دوش نـبی رفت تا، بت به تبـر بشکند

گاه نشسته است با میـثم خـرما فـروش            گاه شده چاه کَن برزگری سخت کوش

گاه کـشد نیمه‌شب بارِ یتیـمان به دوش            بارِ زنی می‌کشد طعـنۀ او هم به گوش

این که فقط با نمک نان جوین کرده نوش

فاطمه از گـریه‌اش وقت سحـر بشکـند

: امتیاز